ميگنا - يک زندگي موفق در سايه يک انتخاب موفق شکل ميگيرد. شناخت اوليه، تحقيقات محلي و مشاوره پيش از ازدواج از جمله مراحلي است که هنگام انتخاب همسر بايد به آن توجه داشت. اما در مرحله شناخت همسر چه معيارها و ملاکهايي را بايد مدنظر داشت؟ براي خيلي ها، ملاک اصلي و اوليه براي يک انتخاب موفق بر اساس ظواهر است.
در حالي که داشتن سلامت رواني، رفتاري، جسمي و ديني از مهمترين ملاکهايي است که بايد در اولويت قرار گيرد. ملاک بعدي شغل مناسب، وسع مال، تحصيلات و همچنين سلايق و ويژگيهاي فردي همچون داشتن تناسب اندام، چاقي يا لاغري، رنگ سفيد يا سبزه، چشم رنگي يا مشکي و... از معيارهاي اختصاصيتر هستند. اين ملاکها مکمل يکديگر بوده و در صورت نبود تناسب ميان آنها زندگي مشترک در هالهاي از ابهام قرار خواهد گرفت.
اختلال هاي دردسرساز
اختلالات رواني يکي از عوامل ناکامي در زندگي مشترک است. مشکلات اضطرابي، افسردگي و وسواس در گروه اختلالات نوروتيک قرار دارد و اگر در حد حاد نباشد و طرفين متعهد به ادامه درمان تا بهبودي کامل شوند، مشکلي در زندگي آينده پيش نخواهد آورد. اما اختلال سايکوتيک همچون اسکيزوفرني يا اختلال شخصيتي پارانوييد (سوءظن) از جمله اختلالاتي است که فرد کمتر حاضر به درمان شده و ازدواج با چنين افرادي توصيه نميشود.
بزرگترين دردسري که زندگي شما را تهديد مي کند، اختلال هاي شخصيتي هستند. اين اختلال ها به سادگي قابل تشخيص نيستند و تنها يک متخصص مي تواند درباره وجود آنها با قطعيت نظر دهد. افراد مبتلا به اختلال هاي شخصيتي آدم هاي باهوشي هستند که گاهي از نظر اجتماعي موقعيت هاي خوب و چشمگيري هم دارند اما يکي از ويژگي هاي رفتاري آنها آزار دهنده است. مثلا زيادي خودشان را قبول دارند و اگر به آنها کم توجهي کنيد، شاکي مي شوند (خودشيفته ها)، به همه بدبين هستند و فکر مي کنند ديگران مي خواهند براي آنها دردسر درست کنند (پارانوييدها)، گوشه گير هستند و به شکلي افراطي تک گرايي دارند، خودمحورند،ميگناirاز جمع فاصله مي گيرند و ديگران را از زندگي شان حذف مي کنند (اسکيزوييدها)، اهل شلوغ بازي و هياهو هستند، خيلي اجتماعي به نظر مي رسند اما بيش از آن هوچي و شلوغ کارند. (هيستريک ها)... تشخيص اين اختلال هاي شخصيت کار ساده اي نيست بنابراين حتما قبل از ازدواج به مشاور مراجعه کنيد تا از شما و طرف مقابل تان تست شخصيتي بگيرد.
تفاوتهاي شخصيتي خانمان سوز است
امروزه برخي دختر و پسرها تصور ميکنند براي داشتن يک زندگي موفق بايد طرف مقابل آنها خصوصيات و شخصيت متفاوتي داشته باشد تا خلقياتشان کاملکننده يکديگر باشد. به عنوان مثال فرد گوشهگير دوست دارد با فردي اجتماعي ازدواج کند يا فردي بيخيال با فردي متعهد و پايبند.
در واقع افراد به دنبال کسي ميگردند که با او کامل شوند، بدون آنکه کوچکترين تغييري در خود ايجاد کنند. اين طرز فکر کاملا اشتباه و خانمان سوز است. اگر بحث کفويت و همتايي در دختر و پسر وجود نداشته باشد، مثلا زوجين همتاي اقتصادي، فرهنگي، خانوادگي، ديني و... يکديگر نباشند و در واقع پسر در يک سر طيف و دختر در سر ديگر آن قرار گيرد، تعارضات زناشويي افزايش مييابد. اگر چه تعارضات به طور نسبي در هر زندگي وجود دارد، اما هم سطح بودن تا حدود زيادي از شدت آن ميکاهد.
خطرناکترين ازدواجها وصلت افراد درونگرا با برونگرا، منظم با نامنظم و افرادي که ثبات هيجاني بالايي دارند با افرادي که زود برانگيخته ميشوند است. البته اگر فردي درجه درونگرايي 4 و ديگري 6 داشته باشد يا يکي منظم و ديگري منظمتر باشد يا اعتقادات مذهبي يکي 60 و ديگري 70 باشد به دليل آنکه پايه اصلي اين ويژگيها در آنها وجود دارد تقريبا در وسط طيف قرار داشته و ازدواج خوبي خواهند داشت.
شباهت هاي خيالي
برخي افراد در دوران آشنايي با جنس مخالف متوجه شباهتهايي در شخصيت، خلقيات و فرهنگ يکديگر شده و اين اصل را ملاکي براي داشتن يک ازدواج موفق ميدانند، اما با ورود به زندگي مشترک ايــــن تفاهمات کم رنگ و گاهي محو ميشود. بروز عشق يا علاقه افراطي پيش از ازدواج از جمله عواملي است که ميتواند مانند يک فيلتر عمل کرده و مکانيسم شناختي دو طرف را تحريف کند.
امکان دارد قبل از ازدواج پسري به دختري بگويد با شروع زندگي مشترک به تو اجازه معاشرت يا ديدار با خانواده را نميدهم. در چنين جوي اگر عواطف حکمفرما باشد دختر با اين فرض که پسر به دليل علاقه زياد موقتا اين حرف را زده است مساله را جدي نگرفته و به پاي دوست داشتن زياد و تفاهم در علاقه به يکديگر ميگذارد. در حالي که اين طور نيست و اين موضوع به صورت يک مشکل حاد در زندگي مشترک نمود پيدا خواهد کرد.